پشت دیوار بلند غرور
من از عشق ترسیده و پشت دیوار بلند غرور سنگر گرفته بودم.
من هراس داشتم از دوست داشتن و دوست داشته شدن،
من در لفافه خوب حرف زدن را برای نصفه و نیمه ابراز کردن علاقه ام بلد بودم.
من یاد گرفته بودم از خیلی دور نگرانی برای تو را تجربه کنم.
شبها به حرفهای گفته و ناگفتهمان فکر کنم و گاهی پيش بيني کنم از اينجا تا غرق شدن در چشمهایت چند فرسنگ فاصله است.
من که حرف زدن را دوست داشتم گاهی سکوت کردم مبادا راز دلم فاش شود.
من تعلق خاطر داشتم تا ابد کنار هم بمانیم ولی از عشق ترسیدهام.
سلام
متشکرم
نظر از: پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب [عضو]
سلام وخداقوت قشنک بود
سلام
ممنون
فرم در حال بارگذاری ...