خاطره یک رزمنده از دفاع مقدس پدرم میگفتن توی ارتفاعات شمشیر دیدبان بودم شب زمستون برف تا کمر اومده بود قرار بوده صبح حمله ی سنگینی انجام بشه از طرف ارتش عراق خبر گرفته بودیم. میگفت من و رفیقم نشسته بودیم یهو گفتم فلانی بیا یکم اذیتشون کنیم عراقی ها… بیشتر »
کلید واژه: "هفته دفاع مقدس"
بدون شرح… بیشتر »