خاطره یک رزمنده از دفاع مقدس پدرم میگفتن توی ارتفاعات شمشیر دیدبان بودم شب زمستون برف تا کمر اومده بود قرار بوده صبح حمله ی سنگینی انجام بشه از طرف ارتش عراق خبر گرفته بودیم. میگفت من و رفیقم نشسته بودیم یهو گفتم فلانی بیا یکم اذیتشون کنیم عراقی ها… بیشتر »
کلید واژه: "رزمنده"
?یک رزمنده قدیمی دیروز و پیر خانه نشین امروز که دیگر در این هیاهوی روزگار کسی با او کاری ندارد تشبیه جالبی کرده که قابل تامل است … ?اون موقعی که بیرانوند پنالتی بهترین بازیکن جهان رو مهار کرد و توپ و جوری محکم بغل گرفت که شهره خاص و عام شد. خدا… بیشتر »
کیا میدونن زندگی پر از تشویش و اضطراب رو، کیا میدونن از یهویی رفتن ها.. از ساک بستن ها… کیا میدونن که وقتی حرف امنیت میشه خونواده هاشونو، عزیزاشونو رها میکنن، جونشون رو کف دستشون میگیرن برای دفاع از کشور و ناموسشون… یه روز مرز…… بیشتر »